فرهنگی ،اجتماعی

ساخت وبلاگ

تا بدینجای کار اهمیت موضوع انتخاب، وظایف و لازمه هاینگرشی و رفتاری انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان مورد بحث و بررسی قرار گرفت وتاحدودی مشخص شد که در شهر دانش بنیان مشارکت در بجا آوردن وظایف شهروندی و نقشآفرینی در ترسیم سرنوشتی متناسب با دانش بنیانی برای شهر در قالب و قاموس حضورمستقیم و یا با انتخاب وگسیل نماینده در تصمیم گیری ها صورت می گیرد اما تا زمانیکه مشخص نشود که اساسا ساختار شهر از چه ارکانی شکل می گیرد و یا خود این ارکان چهمجموعه ها و یا زیر شاخه هایی را در درون خود جا می دهند مسلم است که مفهوم انتخابو یا مشارکت مدنی شهروندان در هاله ای از ابهام قرار خواهد گرفت و خوانندگان مطلبهمچون ادوار و ایام ماضی به موضوع نماینده و شکل گیری مراکز ومراجع تصمیم گیری درشهر دانش بنیان نگاه سنتی خواهند داشت.

براین اساس بر خود لازم می دانم که با پرداختن به موضوعارکان ساختاری مدنیت در منطق علمی امروز موضوع انتخاب و واگذاری اراده تصمیم گیریبه نماینده را در یک موقعیت واقعی و متوازن با دانش امروزین مورد بررسی قرار دهیم.

همانگونه که دوستان عزیز می دانند انسان بالاترین و مهمترینمشخصه ای که دارد و به نوعی می توان این ممیزه را عامل اجتماعی شدن انسان دانستفعالیت هدفمند و با برنامه می باشد که این امر در نزد جانوران دیگر یافت نمی شود وبر مبنای این ممیزه بسیار مهم می توان حوزه های فعالیت انسان را در چهار محدودهشناسایی و کد گذاری نمود که اولین آن فعالیت های اجتماعی می باشد.

این فعالیت ها (فعالیت های اجتماعی)از آنجا مهمترین و اساسیترین فعالیت انسان نام می گیرند که به عنوان سر منشاء واساس فعالیت در حوزه هایدیگر شناخته می گردند زیرا که فعالیت اجتماعی مشخص می دارد که در آن جامعه چه چیزیویا چه زمینه ای مهم تلقی می گردد و از این منظر به شهروندان اجازه داده می شود تادر زمینه های خاصی از حوزه فعالیت های اجتماعی فعالیت بنمایند و یا فعالیت هایدیگرشان در زمینه های فرهنگی،سیاسی و اقتصادی مورد حمایت قرار می گیرد.

با ارائه تفسیرفوق مشخص می شودکه جوزه های فعالیت مجاز برایشهروندان در اصل چهار حوزه اجتماعی،فرهنگی،سیاسی و اقتصادی است که موفقیت عمومی دراین چهار زمینه می تواند مایه پیدایش یک کلونی به هم متصل و دارای ارتباط هایارگانیک میان اعضاء آن و یا جامعه مدنی تحت عنوان شهر گردد و یا برمبنای این چهارحوزه مهم می توان عنوان نمود که ارکان ساختاری یک شهربر چهار محور فعالیت در عرصههای اجتماعی ،فرهنگی،سیاسی و اقتصادی استوار می گردد و هریک از اعضاء بنا براستعداد و ظرفیتی که دارند می توانند به عنوان عضو اصلی در یکی از این ارکان واردگردند ومسئولیت بر عهده گیرند و در کنار آن به عنوان عضوی علاقه مند و دارای ظرفیتو توانمندی های قابل قبول و قابل اتکاء در دیگر ارکان فعالیت های جنبی با تاثیر برشکل گیری تشکیلات و یا زیر مجموعه های ارکان فوق وظایفی را به انجام برسانند.

واز اینجاست که کم کم اهمیت و الزامات مربوط به انتخابنماینده مورد توجه قرار می گیرد زیرا که یک فرد در عین اینکه در یکی از ارکان فوقعضویت رسمی دارد ومی تواند به عنوان عضوی اعتباری و افتخاری در دیگر ارکان موثرباشد اما نمی تواند در یک زمان درتمام آنها عضوی مسئول شناخته شده و از نظر قانونیجوابگو فعالیت های باشد که باید به انجام برساند و یا در آنها مسئولیت بر عهدهگیرد مگر آنکه از سوی مردم و با خارج شدن از حیطه عضو رسمی و با مسئولیت در یکمجم.عه نام مسئول در تاثیر ،تغییر و ناظر در کل ارکان شناخته شود. ویا از سوی مردماین مسئولیت را بیابد که با نظارت بر تمام فعالیت های در حال انجام در ارکان چهارگانه سلامت آنها را تضمین کند.

اما اگر از موضوع نماینده و انتخابات که در مباحث بعدی باریز بینی بیشتری بدانها خواهیم پرداخت بگذریم وموضوع مورد بحث را در فعالیت انساندر ارکان ساختاری متمرکز سازیم نیازبه این تفسیر خواهیم داشت که پس از فعالیت هایمهم اجتماعی کدام یک از ارکان و فعالیت در آن برای انسان مهم تلقی می گردد تا اگرقرار شد ساختار مورد نظر را با ترتیب مهندسی شده ای سامان دهی کنیم تا مشخص گرددکه اگر انسان به عنوان شهروندی آگاه ومسئول موظف است که نگاه مسئولانه تری به آنرکن بنماید و یا در مشارکت برای بنیاد گذاری زیر مجموعه های آن از حساسیت بیشتریدر برخورد با موضوع استفاده نماید این موضوع را چگونه و با عنایت به کدامین شاخصها و یا متغییر ها باید به انجام برساند .

در پاسخ به سئوال فوق لازم می آید که با تشزیح آنچه کهانسان انجام می دهد و فاکتور هایی که فعالیت های او را تحت تاثیر می گیرد دنبالاین موضوع باشیم که برای قرین به موفقیت نمودن فعالیت ها کدام رکن می تواند موثرترعمل نماید زیرا که اگر بر بام هریک ازارکان قرار گیریم و از بلندای آن به شاکلهساختاری اجتماع انسانی توجه کنیم ملاحظه خواهیم نمود که آن رکن بر سایر ارکان توفقداد و در مرتب سازی ساختار بر مبنای اهمیت باید بالاتر ومهمتر از دیگرارکان قرارگیرد به عنوان مثال زمانی که با قرار گرفتن در بالاترین نقطه رکن ویا موقعیت سیاسیبه موضوع فعالیت و اهمیت رکن توجه می شود ملاحظه می گردد که حاکمیت به عنوان زیرمجموعه مدیریتی حوزه فعالیت های سیاسی می تواند و یا می باید مسیر و شدت فعالیتهای عمومی شهروندان را مشخص دارد اما چون از منظر نگاه اقتصادی به فعالیت هایعمومی توجه می شود ملاحظه می گردد که این اهمیت انجام فعالیت بر منطق هزینه بهفایده است که انسان را موظف می دارد که به چه نوعی از فعالیت ها ودر شرایط خاصاجتماعی و یا حتی سیاسی اقدام نماید و...

اما به اجمال می توان عنوان نمود که بعد از قرار گرفتنفعالیت های اجتماعی این فعالیت های فرهنگی می باشند که با تاثیر در نرخ مشارکت ومسئولیت پذیری به قوام ودوام جامعه کمک می کنند و پس از این دو مشخصا فعالیت هایسیاسیند که می کوشند تا با جهت دهی و هدایت فعالیت ها بر مبنای اولویت ها توفیق راعمومی و عدالت را ترویج نمایند و در نهایت فعالیت های اقتصادی می باشند که بافراهم آوردن زمینه و یا ارائه تشویق های لازم شهروندان را به دوام وتلاش بیشتربرای بدست آوردن توفیق های فراوانتر به حرکت وا می دارند هرچند که ممکن استدوستانی این عقیده را داشته باشند که اساسا تمام فعالیت ها ی انسان وجهه اقتصادیداشته و جامعه بر شالوده  وبنیاد اقتصاداستواری و استحکام می یابد اما نگارنده بیشتر وپیشتر از چنین برداشتی تلاش داشتهتا بگوید که اجتماع انسانی ابتدا برای دست یابی به توفیق های گسترده در عرصه رقابتبا دیگر اجتماعات و با نگاه به محدودیت منابع می باید در ترسیم شاکله و یا ساختاراجتماعی تمام اتکاء ودوام خود را بر فعالیت های اجتماعی،سپس فعالیت های فرهنگی ودر نهایت به فعالیت های سیاسی و اقتصادی استوار نماید تا بتواند به وظایف و رسالتواقعی انسانی خود عمل کند براین مبناء ودر ادامه بحث بنیان یابی شهر را بر نقش وتاثیر دانش در فعالیت های اجتماعی،فرهنگی،سیاسی و اقتصادی به تفسیر می نشینیم تااز این طریق مشخص گردد که در موضوع انتخاب شهروندان انتخابگر و کاندید اهایی کهمترصد انتخاب شدن توسط مردم می باشند مشخصا چه آیتم هایی را در عرصه فعالیت هایاجتماعی،فرهنگی،سیاسی و در نهایت اقتصادی مد نظر قرار دهندتا بتوانند با انتخابخوب و به جا آوردن وظایف هریک از حوزه ها افتخار این را بدست آورند که شهروندی ازیک شهر دانش بنیان محسوب گردند.

ادامه دارد    

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 432 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

منبع:وبلاگ خانه فرهنگ ابهر

به گزارش روابط عمومی معاونت فرهنگی هنری دانشجویان شمال غرب کشور :

حمید عابدینی ( نویسنده و منتقد ابهری ) به همراه چهار داستان نویس دیگر ،داوری بخش داستان در بیست و دومین دوره مسابقات فرهنگی هنری دانشجویان کشور ،در شهرستان ارومیه را به عهده خواهند داشت.

داوری آثار در نیمه اول اردیبهشت ماه سال آینده در دانشگاه ارومیه به انجام خواهد رسید و منتخبین برای تجلیل (در مراسم پایانی ) به دبیرخانه مسابقات معرفی خواهند شد.

ضمن تبریک به آقای عابدینی و خانواده محترمشان به خاطر نخستین تجربه داوری حمید عابدینی در سطح کشور ، به جامعه نویسندگان استان زنجان و به ویژه فعالان فرهنگی هنری شهرستان ابهر شاد باش میگوییم.

مجموعه فعالان در وبلاگ ثمر ابهر ضمن با افتخار و اعتبار دانستن موقعیت فوق الذکر برای ابهر شادمانی و غرور خود را به صورت تبریک به اهالی جامعه فرهنگ ابهر وخانواده جناب عابدینی ابراز داشته وموفقیت هرچه یشتر ایشان را آرزو می نمایند.

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 419 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

در مطلب پیشین عمده وقت و انرژی صرف واکاوی این نکته شد کهگفته شود انتخاب کننده و انتخاب شونده در شهر دانش بنیان باید بدانند که از نظراخلاقی و عرفی چه وظیفه و رسالتی را بر دوش دارند و یا باید بر دوش بگیرند تامطابق با آن در میدان مهم و تاریخ ساز انتخابات وارد گردند ویا به عبارتی آنجا کهگفته می شود انتخابگر باید از خود بپرسد که برای چه انتخاب می کند اوباید بتواندپاسخ گوید که من چون نمی توانم راسا در تمام حوزه ها وارد گردم و در همه زمان هاحاضر باشم وموقعیت آن را ندارم که با مشارکت تیم های مشورتی قوی بدانم و بفهمم کهچه چیزی باید بخواهم و یا خواسته های خود را به پکیجی از انتظارات و آرزو هایسازمان یافته تبدیل کنم به نماینده رای می دهم

 و آنکه خودوکارنامه اش را در مظان تجزیه ،تحلیل و موشکافی مردم قرار می دهد تا مردم با نشاندادن اقبال  وانتخاب او را به مرکز بزرگتجمیع کارشناسانه نظرات و تبدیل آن به قانون بفرستند و یا با رای خود او را بهمجری قوانین تبدیل می سازند باید بگوید که اگر مردم بخواهند در انتخاب سختی که درپیش دارند با اطمینان بالایی او را از بین دیگر کاندیدا ها انتخاب نمایند اوبرنامه هایی دارد که می توانند با اتکاء به واقع بینانه و کارشناسانه بودن محتوا وفرم آن یقین حاصل بکنند که درانتخاب او اشتباه نکرده اند و یا به قولی بی گدار بهآب نزده اند پس می توان گفت که پس از موضوع توجه ومسئولیت پذیری در انتخاب خوبمردم و کاندیدا ها در شهر دانش بنیاد بایدبه این واقعیت توجه نمایند

2- برنامه باید مبتنی براعتقاد بر محدودیت منابع و فرصت هاو گسترده ولاینقطع بودن آرزو ها و انتظارات تدوین شده باشد

متایسفانه در جامعه ما بدلیل دوری ساختار آن از حس نیاز بهمطالعه وتحقیق و بنیاد گیری مناسبات موجود در آن بر سنت و سنت گرایی موضوع برنامهریزی و یا برنامه داشتن از اهمیت برخودار نمی شود تا جایی که حتی اگر از آنکه بایدانتخاب کند پرسیده شود که نماینده را برای چه انتخاب می کنی ویا چه انتظاری ازنماینده داری حتی طرف سئوال اگر دارای مدرک دکتری از دانشگاه باشد در پاسخ می گویدکه انتظار من این است که نماینده به وظایف قانونی خود عمل نماید  ویا اگر از او پرسیده شود که اساسا چرا درانتخابات شرکت می کنی خواهد گفت که من این را وظیفه ای شرعی برای خود می دانم و یاچون بزرگان جامعه شرکت در انتخابات را مورد تاکید قرار داده اندمن هم وظیفه خوددانسته ام که در انتخابات شرکت داشته باشم این در حالیست که او دراصل نمی داند ویا نیازی در خود احساس نمی کندتا بداند که نماینده چه وظیفه ای شرعی و یا قاونیدارد ویا در اصل به این نکته واقف نیست که در جامعه ای دینی وبه مصداق لکم دینکمولی دین، هرکس مسئول چیزی است که نیت به انجام آن می کند و در عمل توفیق به آن مییابد یعنی من مسئولم در چیزی که انتخاب می کنم و نتیجه ای که از آن حاصل می آید وبه هر میزان که دانشم برای درک شرایط اجتماعی ووظیفه ای که می بایدبرعهده بگیرمافزون شود این مسئولیت افزون می گردد و در این جا کسی در دادگاه الهی پیگیر ایننمی شود که من با توجه به امر وتاکید چه کسی دست به انتخاب زده ام بلکه به ممصداقآیه شریفه هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون از من دانا و تحصیل کرده پرسیدهمی شود که پس کجا رفت دانش ومهارتی که با مصرف منابع و فرصت ها بدان دست یافتهبودی و می باید با اتکاء بدان در انتخاب سره از ناسره شرکت می کردی و از اینجاستکه سره وناسره محوریت خود را بر دانش بنیانی متکی می سازد و ار من وما می خواهد کهبا مراجعه به آنکه خود را کاندیدای مسئولیت نمایندگی من کرده است بپرسم که

الف- چه مقدار از خواست وانتظار من که با او در انتظار وآرزو متفاوت می باشم (وباید باشم) خبر دارد؟

ب- برای تحقق آنچه که من از او انتظار دارم و می گوید که ازآنها با خبر است چه پیش بینی تضمین شده ای (برنامه) ارائه می نماید؟

ج- آیا او می داند که من انسان موظفم برای افزون نمودنانگیزه برای فعالیت، آرزو و انتظار دور و دراز داشته باشم؟

د- آیا او می داند و در برنامه ریزی بدان توجه نموده کهمنابع و فرصت ها برای پرداختن و تولید محصول نمودن محدودمی باشند و یا جامعه توانفراهم آوردن هرچه را که من می خواهم ندارد و یا فرصت موجود برای این کار کافینیست؟

و....

براستی من وما کی دنبال پرسیدن از کاندیدا ها بوده ایم ویابه خود زحمت داده ایم که با ریز بینی در آنچه که کاندیدا های محترم می گویندبدانیمکه آنها آیا واقعا چون ما فکر می کنند و یا مثل ما به شرایط اجتماعی و محدودیت هایآن نظری می اندازند؟

باید پذیرفت که در شهر دانش بنیان یک مسئله مهم وجود دارد وماچون به دانش ومسئولیت های دانش پژوهانه وقعی نمی نهیم از کنار آن با تساهل رد میشویم و آن اینکه من در دوران عمر تسمیه شده ام فقط فرصت ساختن وپرداختن دارم وچونعمرم به پایان برسد حکم موجود خسر الدنیا و الاخره ای را می یابم که آتش حسرت تمامدرونش را فرامی گیرد که چرا در فرصتی که داده شده بود طبق وظیفه و رسالتی که داشتمعمل ننمودم و آن زمان این آرزو چیزی است که فقط حرمان ودرد را متوجه من می سازد.

پس حال که فرصت نیک اندیشی و توجه عمیق برای من وجود دارد وجامعه نیز از امکاناتی برخوردار است که می توانداشتباهات و خطا های مرا جبراننماید آیا مناسب نیست که به تعلیمات عقیدتی و دینی برگردیم و با توجه به آیه شریفههر عملی هرچند کوچک توجه وتبعات خاص خود را خواهد داشت(نقل به مضمون) اعمال خودراهر چند کوچک در ترازوی عقل و در آیینه قران وسنت واجماع بریزیم وچیزی را برایاعتصام درانتخاب برگزینیم که موردتاییداین چهار عنصر قرار گرفته باشد ویا

آنکه خود را کاندیدا نموده و با توجه به ااعتماد به نفسبرآمده از خودشناسی که از آن برخوردار است فکر می کند که می تواند مسئولیتنمایندگی دهها هزار نفربا تمایلات و آرزوهای مختلف را بر عهده بگیرد آیا از خودپرسیده است که

الف- من چقدر این مردم و انتظارات آنها را می شناسم؟  

ب- چقدر توان در خودم سراغ دارم که با اتکاء به آن می توانمتنها به خواست و انتظار آنها کوش بدهم(عمل نمودن پیش کش)؟

ج- چه قدر دوست دانا و آگاه در کنار خود می بینم که بااعتماد به یاری آنها (می دانم که ) می توانم خواست واقعی مردم را جمع آوری و آنالیزنمایم؟

د- چه مقدار آگاهی از داشته های طبیعت و انسان های داخل آندارم و می دانم که می شود بااستفاده از آنها خواست ابتدایی عمومی را برآورده ساخت؟

ودر نهایت اینکه چه مقدار فرصت و وقت می گذارم تا برای بهجا آوردن تعهد خدمت به مردم بهترین روش ها را انتخاب نمایم و با بهترین و رساترینزبان به مردم بگویم که اگر نتوانستم ویا نمی توانم خواست وانتظار آنها را برآوردهسازم دلیل آن در چیست و یا مردم باید چه کمکی به من بکنند تا من بتوانم موفق دربجا آوردن وظیفه باشم.

براستی آنکه لحظه ای با خود خلوت نمی کند  ویا بادمجان دور قاب چینان این اجازه را به اونمی دهند که با خود خلوت کند می داند که باید قبل از آنکه کارنامه اش در دادگاهعدل الهی و یا قضاوت مردم باز گردد و مورد محاسبه قرار گیرد باید خود به  حسابرسی از خویش و آنچه وعده داده و بود وبه جانیاورده بپردازد تا بداند که چه کاری برای مردم کرده و یا چه برنامه واقع بینانهای برای آنان داشته است؟.

ادامه دارد    

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 354 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینه شاهیست غباری دارد

از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی

نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی

کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی

سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی


فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 388 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

در بخش پیشین مطلب با عنوان انتخاب و نظارت ودر سرفصلی تحت عنوان انتخاب می باید بر محوریت گزینش بین خوب و خوبتر صورت گیرد.بیانداشتیم که دو ممیزه دارا بودن صلاحیت گزینش بین خوب و خوبتر و داشتن هنر ومهارتقبول مسئولیت و به جا آوردن مطابق با خواست و انتظار عموم از الزامات منطقی وعقلانی برگزاری یک انتخابات مطابق با منافع و مصالح فردو جامعه می باشد که اولی را(توان انتخاب خوبتر از میان خوبان)باید انتخاب کننده ها داشته باشند و دومینویژگی(داشتن صداقت که آیا می تواند مسئولیت مورد نظر را بر عهده بگیرد)مربوط بهکاندیدا هایی می شود که می خواهند خود را برای برعهده گرفتن آن مسئولیت به مردممعرفی و با اخذ رای از آنها برر اریکه قدرت برسانند.

اما موضوعی که مهم است ومی تواند به درستی انتخاب و ضرورتتوجه به داشتن صلاحیت انتخاب و ظرفیت قبول مسئولیت کمک نماید پاسخ به این سئوالاست که اساسا چرا باید انسان زنده که عضویت در جامعه ای را پذیرفته و باید در بد وخوب آن مشارکت داشته و با تعهد عمل نماید دقیقا در خلاف جهت مثل معروف انسان زنده به وکیل نیاز ندارد باید وکیل انتخاب کند و کار ها و مسئولیت هایاجتماعی خود را به کسی محول سازد که می باید بهتر از او به انتخاب دست زند؟

در پاسخ به این سئوال از سوی علمای علم کلام و علوم اجتماعیمباحث فراوانی مطرح گردیده که همه آنها در یک موضوع مشترک بوده اند و آن اینکهتمام مردم چون نمی توانند در یک زمان ومکان جمع شوند و همه آنها با سرعت لازم بهتوافق بر سر موضوعی برسند نیاز به این دارند که نماینده و یا نمایندگانی را از سویخود که دارای دانش و مهارت مباحثه ومناظره و در نهایت بهره مندی از فن خرد ورزی میباشند انتخاب کنند تا با حضور در یک محل خاص و زمان های تعیین شده به جای آنها درانتخاب اهداف وروش های دست یابی به آهداف به اتفاق نظری که بتواند انگیزه فعالیتهای جهت داده شده را در دیگران ایجاد کند دست بیابند.

پس نماینده انتخاب می شود که دقیقا در چیزی که به مرم مربوطاست ومردم آن را مشکل و یا آرزوی خود می دانند وارد شود و با استفاده از دانش وتجربه ای که دارد و مهارت هایی که در حوزه خرد ورزی بدست آورده است به جای مردم بهانتخاب خوب از خوبتر در حوزه فعالیت های هدفمند بپردازد ویا اساسا نماینده کسی استکه می داند چون همه مردم نمی توانسته اند در یک جا جمع شوند و بر سر موضوعی عمومیبه توافق و انتخاب درست ودر زمان لازم دست بیابند او انتخاب شده تا به جای همهمردم که به نوعی آن نیاز را در خواست و مطالبه خود از جامعه می دانند و برای حل آنمبالغی را تحت عناوین خاص به دولت می پردازند و یا در خزانه می ریزند راه حل هایممکن را ارائه دهد ودقیقا در همین جاست که اختلاف بین نمایندگان و منتقدان آنانآغاز می گردد زیرا که نمایندگان فکر می کند که مردم پس از انتخاب دیگر نبایدبر کارنماینده نظارت و دخالت داشته باشند و این نماینده است که با عنایت به مسائل مطرحشده در جامعه اقدام به طرح موضوع و تعیین خط مشی برای برطرف نمودن آنها می کند درحالی که منتقدین نظرشان به این است که کار مراجعه نماینده به مردم تازه پس ازانتخابات و مشخص شدن نتایج آن آغاز می گردد زیرا که در انتخاب از میان کاندیدا هایدیگر مردم بر کلیات توافق می نمایندو با تمرکز یافتن نظر اکثریت بر حول یک و یاچند نفر یکی ویا تعدادی از میان انان انتخاب می شوند و از این به بعد است کهنماینده باید ارتباط گسترده ای را با موکلین خود ایجاد کند تا آنها به او بگویندکه تا به امروز با چه مشکلات وموانعی روبرو بوده اند وفردا اگر تغییری که نتواندبه رفع مشکلاتشان بیانجامد چه موانع و تنگناهایی را روبروی خود خواهند یافت (زیراکه برداشت تک تک افراد از موضوع وتنگنایی که برای آنها ایجاد می کند متفاوت وحتیمتغییر خواهد بود).

پس اگر از من شهروند ساکن در یک شهر دانش بنیان بپرسند کهاز برای چه انتخاب می کنم من باید در پاسخ بگویم که اساسا چون من نمی توانم در همهجا حاضرشوم و در مقام دفاع از منافع و مصالح شخصی ومنطقه حیاتی خودم به دفاع وتببین مواضع بپردازم مسئولم که نماینده ای را از میان خودو دیگران برای انتقالانتظارات و مطالباتم در مراکزی که در آنها برای بحث و بررسی در خصوص مدیریت منابعو فرصت ها تشکیل می شود و تصمیم های آنها از طریق باید ها و نباید های شرعی و عرفیلازم الاجرا می شود آنکه را دارای صلاحیت های لازم است انتخاب نمایم  ودر عین حال خود را موظف می یابم که با رصدروند تحولات او را همیشه در جریان تغییراتی که در انتظار و مطالبه ام به مقدار تغییردر دانش و آگاهیم ایجاد شده قرار دهم تا او بداند که بر مبنای شرایط از چه چه چیزیباید دفاع نماید ویا به فرایندی شدن چه چیزی استواری و ابرام داشته باشد.

واین نقطه ای است که در آن فاصله شهروندان عادی با شهروندفرهیخته و یا نخبه مشخص می گردد زیرا که شهروند عادی بدلیل نداشتن توان تحلیلشرایط و دریافت تغییراتی تدریجی که در فهم کمبود ها ونیاز مندی ها رخ می دهدنماینده را فرد همه چیز دانی می شناسد و باور می کند که می تواند معجزه نماید وحتی بداند که فردی که در خواب است تشنه می باشد ولی شهروندی که با توجه به حضور درمراتب مختلفی از دریافت دانش متوجه این واقعیت شده است که نباید دیروز و امروز وامروز و فردای مومن همسان هم باشد و یا اکتشافات علم بنیان انسان و سازمان هایدانش بنیان اجازه نمی دهند که امروز و فردای انسان با کمبودها و نیازمندی های ثابتهمراه گردد و هروز انسان با موضوعی جدید آمیخته می شود نماینده را موجودی انسانیبا توانمندی های محدود می یابد که به نسبت نیاز ها و کمبود های دیروز انتخاب شده وحال که تغییرات دانش بنیان روز نویی ایجاد نموده که می باید نماینده جدیدی برایانتقال مشکلات و گرفتاری های تازه انتخاب شود و این از نظر قانون وهزینه ها امکانندارد او موظف می شود که به یاری نماینده برود تا با انتقال آنچه که امروز موضوعومسئله مردم وخود فرد است به او کمک نماید که با توان تحلیل جدیدی با مسائل برخوردنماید و راه متناسب با شرایط جدید برای حل گرفتاری های مردم را در پیش بگیرد.

پس مسئله اساسی در موضوع انتخاب دانش بنیان این است که ثباتدر زندگی انسان معنا ومفهومی ندارد و هرروز دریافت انسان منجر به فهم جدیدی ازشرایط می گردد که این فهم مدیریت با موازین نو را بر منابع و فرصت ها الزامی میسازد و چون انسان که نام نماینده یافته فرصت نمی کند که ادامه کار گذشته را توامبا تلاش برای فهم شرایط تغییر یافته روز بکند از این جاست که او باید تیم های مشورتیقوی تحت عنوان مراکز مطالعه و تحقیق استراتژیک برای خود بنیاد گذارد تا آنها ضمنرصد تغییرات(دگرگونی سریع، عمیق و گسترده) وتحولات(دگر گونی های تدریجی) وپیدانمودن راه کار های برون رفت و یا مواجه با آنها به نماینده این امکان را بدهند کهدر ضمن توجه به تعهدات گذشته خود را برای مدیریت شرایط جدید و دفاع از منافعومصالح تغیر شکل یافته آماده نماید.

ادامه دارد    

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 335 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

انتخاب و نظارت ونقش آنها در بنیان یابی دانش در ساختار شهری

اگر گفته می شود که انسان مخیر در انتخاب بد از خوب است این نه بدان معنا استکه اگر به چنین انتخابی دست نزد و یا در انتخاب دنبال بد رفت کار او بدون اجر و یاپاداش و تنبیه خواهد بود بلکه اگر او این کار را نکند و یا در توجه به این نکته کهباید خوب را انتخاب کند ویا در تقویت آن تعلل بورزد مشخصا تبعاتی متوجه او می شودکه می تواند این دنیا و آخرت او را با مشکل مواجه کند مثلا در این دنیا رشد وگسترش بدی شرایطی را برای او ایجاد می کند که در آن فرد برای شناسایی و پرورشاستعداد هایی که می تواند بین او و سایر جانداران تفاوت هایی را آشکار سازد دچار مشکل می شود و نمیتواند فعالیت های موثری داشته باشد و یا گسترش بدی او را به جانوری و جامعه او رابه جنگلی تبدیل می سازد که در آن قانون تنازع برای بقاء حاکم می گردد (هرچند که درعالم خلقت تنازع برای بقاء یک اصل مسلم وحتمی شمرده می شود و انسان می باید برایاستقرار و استمرار آن تمام توانایی های خود را بکار بندد اما این تنازع بین خوب وبدصورت می گیردو در جریان آن انسان باید با کمک به خوب وایجاد زمینه ها مناسب برایاز بین بردن بد تلاش داشته باشد ویا به عبارتی سرنوشت محتوم بد این است که بایدازبین برود)وهر آنکه توان بیشتری داشته باشد یا دیگران را به صورت فیزیکی حذف می کندویا با به استثمار در آوردن آنها مانع از پرورش استعداد آنها در کمک به دیگران ودست یابی عموم مردم به عدالت و حقیقت می گردد.

ونتیجه آن می شود که منابع و فرصتهای فراوانی از بین می روند و هر روز زندگی برای به نمایش در آوردن خباثت میدانوسیعتری را آماده می سازد و از انسان خون های فراوانی را به زمین می ریزد. 

اما دربحث آن دنیا هم اگر اعتقادمان به این باشد که کار پیدایش و یا خلق انسان امریتصادفی نبوده و او باید دنبال یافتن پاسخ به این نکته باشد که از برای چه بوجودآمده است مطمئنا به این موضوع هم اعتقاد خواهیم یافت که انسان در جریان کاری که بایدصورت دهد تعهداتی را متوجه خود می بیند که باید بادقت تمام در بجا آوردن آنها نهایت تلاش خودرا بکار گیرد.

اما اگراو غفلت نماید و در مسیری که باید پیموده شود تعلل ورزد کوتاهی او باعثبروز اشکالاتی میگردد که ثمره اش وارد آمدن خسارت به انرژی و امکاناتی که برای آنکار ودر نهاد طبیعت تعبیه شده است خواهد بود و مشخصا او باید پاسخگو باشد حال اگرمواخذه در این جهان صورت نگیرد حتما در جایی و زمانی اوباید پاسخگوی اعمال واثراتی که اعمال او داشته باشد زیرا که امکان ندارد در یک مجموعه ای که میباید همه عناصر آن از اصول و قواعدی پیروی نمایند تا همه بتوانند در ادامه راه وبرخورداری از امتیازات سهیم باشند کسی و یا کسانی بیایند و با حذف سهم عمومی خودرا برتر وبرخوردارتر از دیگران بنمایانند وآن گاه در مقابل محرومیت و فقری که به دیگران وارد نموده اند و آنها را از آنچه که مستحقش بوده اند دور ساخته اند واز این نظر صدمه و خسارت فراوانی به فرد و جامعه وارد ساخته اند تنبیهی را متوجه خود نبینند.

پس می توان گفت که جامعه و شهر دانشبنیان در موضوع انتخاب می باید تابعی از اصول زیر باشد

1- انتخاب می باید بر محوریت گزینش بین خوب و خوبتر صورت گیرد.

در اعتقاد به تنازع بقاء عنوان نمودیم که پیروزی قهری و جبری در فرمول حیات وفلسفه آفرینش با خوب است و در جنگ بین بد وخوب این خوب است که باید پیروز شود و بااین حساب انسان ابزاری هوشمند می باشدکه در معادلات جهان شمول خلقت برای تحققپیروزی قطعی خوب بکار می رود ومسلم است که برای این ابزار فقط یک مسیر یک طرفه روبه جلو برای تعالی و یا سقوط در هلاک ونابودی وجود دارد.

ویا به عبارتی سرنوشت محتومانسان در این است که یا با کمک به توفق و برتری خوبی آن هم از طریق انتخاب مستمرخوبتر از خوب به تحقق فلسفه خلقت کمک نماید و با این کار خود را با تاریخی شدنخوبی ونیکی به چهره ای تاریخی که می تواند برای آیندگان الگو تلقی گردد تبدیلنماید  و یا اینکه با خالی نمودن زیرا پای خود از طریق غفلت و بی توجهیو فرو افتادن در داخل گروه و مجموعه اشقیا از طریق کمک به ترویج بد خود را مستوجبلعن ونفرین ابدی بسازد وحتی خود را به آتشی وارد گرداند ودر آن ماندگار شود که خود دربرافروختن آن سهم ونقشی تعیین کننده داشته است.

پس آنجا که منطق و برنامه حضور و مشارکت مسئولانه در کمک به خیر و خوبی برایانسان جبری می باشد مسلم است که در جبهه خیر اندیشان و خوب جویان وجود خواهندداشت افرادی که با انتخاب روش های مناسب مبارزه با بد در صدد تاریخی نمودن خودمیباشند و می توانند امانت داران خوبی برای انسان  در قبول و تصدی قدرت باشند که انتخاب یک از میان آنان سخت و بهاین مهم ارتباط خواهد یافت که قدرت تشخیص انتخاب کننده در شناسایی وتمیز خوب ازخوبتر متکی و مبتنی بر ارزش گذاری و معیار سنجی دقیق و عالمانه باشد زیرا که اگرفردی بخواهد خود را در مجموعه خوب خواهان و نیک اندیشان قرار دهد وبرای سپردن امانتتدبیر  مدیریت منابع و فرصت هایی که میباید برای ساختن فرد و جامعه بر تار و پود خوبی مبتنی باشد به انتخاب دست زند نیاز به این خواهدداشت  که بهترین و خوبترین نیرو ها را از میان آنانی که در ارائه داشته هایخود برای کمک به خوبی صداقت خالصانه ای داشته اند تشخیص دهد و اقبال خود را متوجه او نماید.

از این رو باید گفت که این کار تنها با اتکاء به این اصل امکان پذیر می باشد کهانتخابگر دارای دانش و قدرت تمیز بین خوب و خوبتر باشد.

با این تفسیر می توان ادعا نمود که اولا در شهر دانش بنیان انتخاب بر محوربرگزیدن خوبتر از میان خوبان صورت می گیرد ودر ثانی آنکه انتخاب می نماید فردی باویژگی های شناسایی خوب و تمیز بین خوب و خوبتر می باشد  ودر نهایت اینکه آنکه خوبتر است کسی است که باتوجه به اهمیت و ارزشی که موقعیت مورد نظر در انتخاب از آن برخوردار است با صراحتو صداقت تمام عنوان می دارد که برای قبول و تصدی مسئولیتی چنان مهم آمادگی ومهارتلازم را دارد و یا به عبارتی آنجا که انتخاب کننده باید از قدرت تمیز بین خوب وخوبتر بر خوردار باشد انتخاب شونده نیز باید این صداقت را با خود داشته باشد که بگوید من باتوجه به این حد از دانش و مهارت می توانم مد نظر و مورد اعتماد انتخاب کنندگانواقع شوم وچون انتخاب گردیدم جواب اعتماد آنها را با مدیریت متوازن در شرایط واهمیت منابع و فرصت ها بدهم. 

واین متفاوتاست با شرایطی که ما در آن عمل می کنیم شرایطی که در آن نه انتخاب کننده می داندکه خوبی موردنظر و خوبان شرکت کننده کدامند و نه آنکه خود را کاندیدا می نماید اینمقدار با خود صداقت دارد که بداند وبگوید که برای این کار ساخته نشده است و نباید خود راوارد جریانی بنماید که توان بیرون آمدن موفقیت آمیز از آن را ندارد واز اینجاست کهضرورت ارائه تفسیری روشن وجامع از اصول لازمه یک انتخاب درست الزامی می شود که دراین بخش ودر ادامه بحث و به اختصار بدان ها اشاره می نماییم .

ادامه دارد  

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 322 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

در بخش پیشین مطلب کلیاتی از شهر دانش بنیان را به صورت موجز و مختصر ارائهنمودیم وبا ارائه دو آیتم هماهنگ بودن آرزوها و انتظارات با آنچه که شهر می تواندبرای افرادآماده کند و نقش پذیری برای تحقق آرزو ها و انتظارات  از سوی شهروندان عنوانداشتیم که اگر چنین هماهنگی وهمراهی بین افراد و شهر ایجاد شود مسلم است کهکمبودهای آزار دهنده نسل حاضر و نیازمندی های محدود کننده نسل های آینده برطرفخواهد شد پس در اصل می توان گفت که انسان در عمل با پذیرش عضویت در شهر دنبال آناست که برای دو مقوله اساسی برطرف نمودن آنچه که برای به رفاه رساندن نسل امروزمورد نیاز است برنامه ریزی کند و برای آنچه که در آینده و نسل های دیگری که در اینسرزمین زندگی خواهند نمود و به نسبت زمان و دانش و آگاهی که خواهند داشت بدان هانیاز مندخواهند شد زمینه و بستر لازم را ایجاد کند واز این جاست که اختلاف بینمسئولان و منتقدان ایجاد می شود زیرا که کمتر مسئولی را می توان یافت که بخواهدووقت بگذارد تا بداند که کدام بخش از وظایفش مربوط به تامین امکانات مورد نیازبرای برطرف نمودن کمبود ها و کدام بخش از فعالیت هایش می باید صرفا جهت برطرفنمودن نیازمندی های نسل های آینده صورت پذیرد؟

برای برطرف نمودن اختلاف بین مسئولانی که در عمل می باید به وظایف دقیق و تعیینشده خود بپردازند تا شهر بتواند خود را برای ارائه خدمات هرچه بیشتر به شهروندانآماده نماید و آنانی که با برخورداری از آگاهی ودانش مورد نیاز به کار نظارت برافعال مسئولان و انطباق دادن آن با اهداف عالی جامعه می پردازند باید به مولفه هایساختاری در شهر دانش بنیان اشاره نمود و در تفسیر آنها مطالبی را ایراد کرد که سعیمی نمایم به صورت موجز و فهرست وار بدان ها اشارت داشته باشم.

1- انسان بخشی از طبیعت است .

درشهر دانش بنیان انفکاک و انتزاعی بین انسان و طبیعت شکل نمی گیرد و یا بهانسان اینگونه توجه نمی شود که برتر از طبیعت است و می تواند هر کاری را که دلشخواست به انجام برساند بلکه با عنایت به این نکته که اگر انسان می خواهد در روندتعالی خویش راه مستمری را در پیش بگیرد و توفیق مستمری در این راه داشته باشد بایدتمام تلاش خود را بکار گیرد تا کمترین تاثیر مخرب و اخلال گرانه را در طبیعت داشتهباشد به او دیکته می شود که در تمام موقعیت ها سلامت و حفظ طبیعت را مقدم بر خواست وتمایلات خود بداند .

2- انسان مسئول است که برای تعالی ارتباط خودبا طبیعت بسیاری از در خواست ها وانتظارات خود را نادیده بیانگارد

اینگونه نیست که انسان هرچه را که تمنی کند باید بدست آورد بلکه ابتدا بایدسیستم آموزشی جامعه با هدایت انسان به سوی این نکته که خلقت او بر مبنای هدفی خاصمی باشد که امکانات موجود می باید تنها در آن مسیر بکار گرفته شود ودر ثانی یک محدودیت جدی در منابع وجود دارد که باید در بهره برداری از آنها لحاظ شود به او بفهماندکه باید بسیاری از در خواست های خود را نادیده بیانگارد و با توجه به ظرفیت و توانطبیعت و راهی که باید پیموده شود انتظارات و خواست های خود را سر و شکل بدهد.

3- منابع و فرصت های موجود ودر اختیار انسان امانت است و باید با تغییر وتکامل به نسل های آینده سپرده شود.

ما متاسفانه بدون توجه به این نکته که فردایی هست امیال و آرزو های خود راتفسیر و تاویل می کنیم و بدون آنکه بدانیم انسان قدرت تعالی بخشی خداوند را بودیعهدر اختیار دارد تا با ترکیب مخلوقات ضمن بهره برداری از آنها در جهت رفع نیاز هایمنطقی دنبال تعالی بخشی به آنها باشد تا برایند حضور و تاثیرشان در شکل دهی به زندگیانسان افزون گردد به جایی رسیده ایم که فکر می کنیم دستگاه تولیدآرزو ومصرف می باشیمکه با این منطق می باید تا می توانیم مصرف کنیم و برای فردا و فردا های دیگر چیزیباقی نگذاریم.

5- انسان موظف است با تحقیق و مطالعه و تکامل در ابزار های مورد مصرف برایتغییر در طبیعت هدر روی منابع و فرصت ها را به حداقل برساند.

باید پذیرفت که میزان خسارتی که جوامع عقب مانده به نعمت های خدادادی وارد میسازند بسیار بیشتر از کشور های پیشرفته می باشد که با این حساب می توان گفت کهآنها نسبت به کسانی که در سرزمین های عقب مانده زندگی می کنند بیشتر به دستورات وفرامین خدا عمل می کنند هرچند که در کشور های عقب مانده شعار و تظاهربه این کاربیشتر است اما از آنجا که در کشور های توسعه یافته هنوز(بدلیل ناکامل بودن دانش بشری) درک درستی از اهداف خلقت  ورسالتی که انسان پیگیر آناست وجود ندارد آنهاهم عمده فعالیت های مطالعاتی و تحقیقاتی خود را صرف تامین رفاهو برطرف نمودن مشکلات مبتلابه فعالیت های عادی ودر مسیر زندگی انسان می کنند ومسلم است که انجام اقدامات با چنین منطقی نمی تواند تضمین کننده کاملی از توجه بهاهمیت منابع و فرصت های در اختیار باشد هر چند که فعالیت های آنان در محافظتومراقبت از منابع اساسا قابل مقایسه با نوع بی دقتی و اهمالی که کشور های چون ما دراستفاده از منابع می نمایم نخواهد بود.

6- در اندیشه دینی که برای تمام انسان ها آمده و تحت عناوینی چونیهودیت،مسیحیت،اسلام و... اصول و احکام خود را تبلیغ و ترویج نموده اند برایانسانی که بی توجه به شرایط باشد و یا در بهره برداری از امکانات دنبال یافتن بهترینراه کار ها نباشد تنبیهات و محدودیت هایی را در نظر گرفته اند براین اساس انسانموظف به این می باشد که در هر زمان متناسب با شرایط حاکم بر خود و جامعه تصمیم هاییرا بگیرد که مقرون به صرفه و حمایت کننده از ارزش و گران سنگی منابع و فرصت هاباشد و این بدست نمی آید مگر آنکه فرد بداند و بکوشد تا بداند که بهترین تصمیم برایاو در بهره برداری از امکانات و فرصت ها چه می تواند باشد و یا دانش و آگاهی خودرا از شرایط باید به گونه ای سر و شکل بدهد که پاسخگوی نیاز های نسل های آینده و برطرفنمودن کمبود های دردسر ساز نسل امروز باشد.

پس با این تفاسیر مشخص می شود که در شهر دانش بنیاد انسان یله و رها نیست کهبتواند هر جور که دلش خواست عمل نماید و یا با مصالح ومنافع جامعه تنها به زعماینکه درست می پندارد و یا راه انتخابی خود را بهترین می شناسد عمل کند بلکه برایاو ممیزه ها و متغییر هایی تدوین وتالیف شده اند که می باید ابتدا با کسب دانش درخصوص آنها خود را به ابزار دقیق انتخاب درست دست پیدا کند و سپس با استفاده ازمشاورانی قوی وبازرسی و ارزیابی درست از روندی که در پیش گرفته است مواظب باشد که امورتحت تولیتش به انحراف نرود پس انتخاب و نظارت دو اصل بسیار مهمی می باشند که درشهر دانش بنیان برای آنها برنامه و طرح های فراوانی در نظر گرفته می شود که درادامه مطلب به آنها خواهیم پرداخت.

ادامه دارد.  

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 447 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

امروز که داشتم مسیر خانه تا محل کار را طی طریق می کردم چشمم به ناگاه به طاق های سیاه پوشی افتاد که هر سال عاشقان سید و سالار شهیدان کرببلا و یا بنا به روایتی تمام طول تاریخ بشریت بر پا می دارند وبه ناگاه آتش عشقی که به خاطر انباشته شدن تمایلات مادی و افزون شدن اثر گذاری وابستگی به موجودیت ها وموقعیت های گول زننده تا حدودی کم فروغ شده بود در تن وجانم گداختن گرفت ومرا به یاد این بیت از یک شعر پر سوز انداخت که
خورشید عشق تو هنوز سوزد مرا سر تا به پا            در کوره راه زندگی روشن کند راه مرا
براستی چرا من انسان که همیشه به پیروی از الگو ها ی ارزشی برای یافتن راه و رهروی در آن نیاز مندم این چنین اسیر غفلت می گردم به نحوی که پس از یک سال سپری شدن از روز های پرسوز دهه اول محرم وآنهم با دیدن طاق های سیاه پوش شده یادم می آید که مسلمانم و امامی به بزرگی و عظمت حسین(ع) دارم که می تواند مرا در گذر از تمام فراز های تعیین کننده و هویت بخش کمک کننده و یاریگر باشد.
این غفلت ناشی از چیست ؟آیا ناشی از این نیست که من وما به راحتی و خور و خواب مستولی بر خود عادت نموده ایم ویادمان رفته که باید با قرار گرفتن در متن یک جریان پر شتاب و هدفمند نقش هایی را در به اجرا در آوردن نمایش مطلوب زندگی بر عهده بگیریم و یا وظایفی را در تحقق اهداف متعالی خلقت به انجام برسانیم تا حداقل از زیان کاران نباشیم.
مطمئنا ناشی از این است و گرنه کسی که در یک جامعه اسلامی بدنیا آمده باشد و از همان روز های نخستین زندگی گوشش را با نام و یاد پیامبر(ص) و خدا و ائمه(س) آشنا نموده باشند و در ادامه راه اسم خود و یا دیگر اقوام و دوستان خود را هماوا با نام این بزرگواران دیده باشد آیا ممکن است که به روز من وما افتاده باشد من ومایی که حسین(ع) را تنها با دیدن طاق سیاه پوش به یاد می آوریم نام خدا وپیامبر(ص) وامام(ع) برحقش را با شنیدن صدای اذان از خاطره خود می گذرانیم و باز چون موقع اذان سپری شد و دهده محرم گذر نمود باز روز از نو وروزی از نو ودوباره آدمی می شویم که گویی کسی این انذار را به ما نداده که مسلمان هستی و باید به وظایف و تکالیف عقیدتی خودت در دفاع از حق و تخاصم بر باطل به عمل نمایی و یا حداقل با دور نگه داشتن خود از باطل و شعله ور نگه داشتن عشق به حق زیانکاریت را به حداقل برسانی.
براستی آیا تا به حال از خودتان پرسیده اید که اگر امام حسین (ع)در کربلا به فریاد برآمد که اگر دین جدم محمد(ص) جز با کشته شدن من باقی نمی ماند پس ای شمشیر ها در یابید مرا این فریاد از برای چه بود و یا حاوی چه پیامی بود ویا آیا شده که به این اندیشه بپردازید که مگرممکن است دینی با کشته شدن بهترین و بزرگترین منادیش احیاء گردد ودوام یابد و یا این چگونه مرگی می باشد که باعث احیای ارواح و اموات دیگری می شود؟
در پاسخ به این سه سئوال اساسی باید بگویم که آری امام مسلم ما در کربلا اگر به فریاد برمی آید و شمشر های آخته خصم را به سوی خود فرا می خواند از برای آن است که بگوید برای ابتیاع بهترین و بالاترین چیز ها باید ارزشمندترین دارایی ها را تقدیم نمود ویا این مرگ نیست که بخواهی ازطریق آن راهی را روشن و گمراهان طالب فضیلت را به سوی آن فرابخوانی بلکه این مرگ همانا مصداق موقعیت شمعیست که می سوزد و راه را روشن می نماید تا مبادا کسی با توجیه نبود روشنایی خود را بی تکلیف ویا ناموظف در پیمودن راه بداند و بدلیل عمل نکردن به وظیفه و یا گردن ننهادن به قانون روشن خلقت متضرر شود ودر نهایت اینکه این نوع از مرگ که در نزد مشتاقان به رهایی شهادت نام می گیرد تزریق خون واندام های حیاتی به کالبد فرد و جامعه می باشد که با این کار شهید همراه آنان زنده می ماند و زندگی می کند و شاهد شکوفایی استعداد و توان آنها می گردد.
حال اگر به مفاهیم عرضه شده در فوق توجه نماییم و بگوییم که اگر امام حسین(ع) با تمام آگاهی جان عزیزش را فدیه دوام و بقای اسلام نمود پس من ومای شیعه آن امام همام چرا از بذل وقت و گذاردن انرژی برای تقوینت دین خود داری می کنیم و یا اگر باور داریم که این دین آن مقدار گرانقدر ووزین است که بزرگترین منادیش برای بقای آن جانش را تقدیم می کند چرا من وشما که با داشتن الگو های روشنی چون حادثه کربلا وظیفه و تکلیف خودرا دقیقا روشن یافته ایم نمی خواهیم ونمی توانیم با عمل به اصول آن به دیگران بگوییم که ما پرورده امامی هستیم که راه را با صراحت به ما نشان داده و در نهایت اگر باور نموده ایم که شهید با حلول به جان هواداران و پیروانش با آنها و در تن و جان آنان به زندگی ادامه می دهد به خود اجازه می دهیم که با بهمراه داشتن شهیدی چون حسین(ع)باز سکون و سکوت را بر خود مستولی سازیم و برای دفاع از حق رمل و اسطرلاب بیاندازیم
براستی آیا برای من ومایی که تکلیفمان تبدیل تهدیدبه فرصت است ویا وظیفه مان رعایت حرمت امکانات و فرصت هاست تا با رسیدن به تعالی با بیشترین سرعت و با کمترین هزینه بدانیم و یاد بدهیم که رسالت انسان در راستای اهداف خلقت چیست اساسا به این موضوع اندیشیده ایم که با چه تهدیداتی روبرو هستیم و یا در پی آن بوده ایم که بدانیم که کدام نیت باعث اتلاف در فرصت و کدام رفتار باعث انهدام در منابع وامکانات می شود؟
در پاسخ به این چند سئوال مهم وحیاتی باید گفت که من در معرض تهدیدغفلت از انسان بودن و انسانی زندگی کردن هستم ویا به عبارتی همیشه مستعد گرفتاری به این بلا هستم که برای نجات دادن خودم از محرومیت وفقر پا روی حق دیگران بگذارم و یا با تقویت حس برتری جویی درونیم آنهم با سوء استفاده از قدرت با پا گذاشتن روی شانه و سر دیگران خود را به کسانی بنمایانم که براحتی و برای دست یابی به چرب و شیرین دنیا وبا ادبیاتی آمیخته به تملق وچاپلوسی مرا مستحق این بالا رفتن می دانند و این خصیصه بسیار بدی می باشد که از طریق آن من حرمت فرصت ها و امکانات را رعایت نمی نمایم ویا با فراموش نمودن این واقعیت که برای در اختیار داشتن امانت قدرت نه به خود سازی پرداخته ام ونه توان مهار نفس اماره را در اختیار گرفته ام ونه رهیافت های مورد نیاز علمی و تجربی را به اندوخته های خود افزوده ام خود را کاندیدای مقامی ساخته ام که اندک اشاره اش باعث افتادن آتش در خرمن استعداد ها و ظرفیت های فردی و اجتماعی می گردد وچون آن را به حیلی و لطایفی به چنگ آورده ام با فراموش نمودن این نکته که نامم هم نامی با ائمه دارد وذکرم مشابهت هایی با اذکار آنان دارد و در نهایت اینکه به عنوان شیعه و پیرو آنان بخش هایی از آن شهیدان را همراه خود دارم به یزیدی تبدیل می شوم که برای در جایگاه قدرت ماندن حسینیان فراوانی را به مسلخ می برم
دوستان حتما خواهندگفت که این گرفتاری می باشد که فقط فعالان در عرصه سیاست را گرفتارمی سازد پس می توان با دوری ازاین عرصه خود را بری از تهدید غیرانسانی زیستن و بی حرمت نمودن امانت ها نمود ومن می گویم دوستان این تهدیداتی است که همه انسان ها را در هرمقام و منزلتی گرفتار می سازد و فرقی نمی کند که در وادی به جا آوردن وظیفه و یا عمل نمودن به تکلیف سیاست مدار باشی و یا فرهنگی ،بازاری باشی و یا پزشک،زن باشی و یا مرد و... بلکه وابسته است به این که نام انسان یافته باشی و لباسی که به تونام آدمی اطلاق می نماید به تن نموده باشی باید در چنین حالتی مواظب قدرت یابی خصیصه توفق یابی به دیگران و بهره برداری از آن در بالا نشینی و برخورداری غیر کارکردی از منابع و فرصت ها باشی زیرا که اگر چنین مراقبتی از خود بکار نگیری در هر جایی باشی ودر هر موقعیتی قرار بگیری به ظالمی تبدیل می شوی که بزرگترین تخلف وگناهت باز کشی و یا دوباره شهید نمودن شهدایی است که بدلیل آنکه هواداری از آنان را قبول نموده ای آثاری از خود را در تو تزریق نموده اند ویا یزیدی می شوی که حکم به کشتن حسین درونت می دهی واین بدترین و بالاترین گناهان است و به نظر من اولین گام در کشتن حسین درون فراموش نمودن نام و یاد او وبه خاطر آوردن این نام و یاد تنها در دهه اول محرم است.
برای احیاء وتقویت حسین درونمان بیاید همیشه با انجام اعمالی که ما را از ظلم و ظالم بیزار می نمایاند به یاد حسین وشهدای کربلا باشیم.

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 376 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

با انتخاب مجدد اوباما برای ریاست جمهوری امریکا بنگاه های خبر پراکنی جهانی به همراه برخی از مسئولان داخلی این خبر منتشره از سوی محافلی از امریکا را در بوق و کرنا گذاشته اند که به زودی بین ایران و امریکا در خصوص اختلافات فی مابین مذاکراتی انجام خواهد گرفت ویا به تبعیت از برخی مراکز تصمیم گیری امزیکایی این باور را عمومی می کنند که گویی امکان مذاکرات همه جانبه بین ایران و امریکا با محوریت مذاکره برسر مسائل هسته ای فراهم آمده و یا به در خواست های مختلف امریکا برای مذاکره دوجانبه و رویاروی از سوی ایران هم چراغ سبز هایی نشان داده شده است این مطالب در زمانی مطرح می شود که هنوز از سوی دستگاه دیپلماسی ایران و مسئولان ارشد موضع تاییدکننده ای اتخاذ نشده و همگان براین اعتقادندکه موضوع ارتباط امریکا و ایران از حالت یک موضوع داخلی محض که بتوان با مبانی علم سیاست با آن برخورد نمود (بدلیل معامله ای که امریکا در برهه های مختلف با ما داشته وتضضیعی که در حق ما صورت داده) خارج می باشد واز این رو باید از سوی مقام رهبری حکم حکومتی در این خصوص صادر گردد تا با مشروعیت یافتن موضوع مذاکرات طرفین بتوانند محور و گستره مذاکرات را معیین و زمان برای آن را مشخص نمایند.
اما اگر از این کلیات بگذریم و بخواهیم به واقعیت های تاریخی و سیاسی تحت عنوان امریکا و ایران و ضرورت های داشتن ارتباط در حوزه های مختلف (مخصوصا سیاسی و اقتصادی) بین آنها بپردازیم باید به این سئوال اساسی پاسخ دهیم که آیا طرفین در این موضوع علاقه مند به داشتن ارتباط توام با احترام متقابل می باشند و یا با عنایت به عبرتی که می توان از تاریخ گرفت باز امریکا دنبال آن است که خوی جهانخوارگی خود را که امروز در اقصی نقاط جهان و حتی در مواجه با قدرت های بزرگ اعمال می نماید در ارتباط با ما دنبال نماید و تحکم بخشد؟
در پاسخ به این سئوال یک جواب بسیار روشن وجود دارد و آن این است که امکان داشتن ارتباط و یا حتی برقراری نشست برای مذاکره بر محوریت احترام متقابل نه تنها برای ما بلکه حتی برای قدرت هایی چون چین و ...که هم اکنون خود را دومین قدرت برتر اقتصادی و ثروت مندترین کشور پس از امریکا می داند وجود ندارد و این نه ناشی از اتخاذ سیاست های خاص ازسوی امریکا بلکه ناشی از ذات امریکا و شیوه نگاهیست که این کشور نسبت به سایر کشور های جهان دارد ویا به عبارتی از آنجا که امریکا برای در حرکت نگه داشتن چرخ های اقتصادی خود با کمترین هزینه و بیشترین دست آورد چشم به داشتن اختیار برداشت از منابع مادی و معنوی تمام دنیا دارد ودنبال آن می گردد که این اجازه و اختیار را به هر نحو که شده بدست آورد تا ازاین طریق بتواند سمت حرکت ثروت جهانی به سوی خود را سامان دهی نماید و یا به عبارتی همه فهم امریکا از حسن ارتباط با دیگران دراین نکته نهفته است که تمام دنیا کار بکنند و امریکا محصول مادی شده آن را به نام خود بکند چنین پنداشتی مشخص است که این امکان را به دیگران نمی دهد که بتوانند برای ترسیم مرز های عقیدتی که در آن منابع امانت های خداوندی شمرده می شوند و باید برای ازبین بردن استضعاف بکار گرفته شوند اتخاذموضع بکنند و بر مبنای آن پای میز مذاکره نشسته و از مواضع و منافع خود دفاع نمایند.
پس در ظاهر امر و بنا بر یک حکم بدیهی که نمی شود با عنصری تمامیت خواه که برای بدست آوردن خواسته هایش بر صغیر و کبیر رحم نمی کند پای میز مذاکره نشست و امیدوار به دست یابی به نتیجه عادلانه بود از ابتدا معلوم است که مذاکره نتیجه ای در بر نخواهد داشت مگر آنکه ما بخواهیم از مواضع خود که مبتی بر منافع کوتاه و بلند مدت تمام محرومین جهان و فلسفه خلقت است کوتاه بیاییم و یا به نوعی اصول خود را کنار بگذاریم و بر مبنای منطقی بر پای میز مذاکره حاضر شویم که موضوع ونتیجه آن را امریکا تعیین می کند.
اما از آنجا که در جهان امروز بودن بدون ارتباط با کشور های دیگر تقریبا ناممکن است وما هم به عنوان یک عضو از جامعه جهانی می باید تعهداتی را برعهده بگیریم و از سوی دیگر رسالت هایی در جهت ترویج اندیشه دینی داریم که امکان آن تنها در محیطی آمیخته به رفتارهای مسالمت جویانه میسر می باشد به اجبارباید برای داشتن ارتباط با امریکا تن به مذاکره و صحبت با آن بدهیم (همانگونه که در صدر اسلام پیامبر گرامی اسلام(ص) مذاکره و صلح با قریش و یا حتی مذاکره با قدرت های بزرگ آن زمان را مشروع دانسته و حکم به انجام آن دادند ) باید با تاسی به آنالیز دقیق ویژگی های زمانی و توجه دقیق به رفتار هایی که امریکا دارد واهدافی که از طریق این رفتار ها دنبال می نماید به مذاکره از منظر واقع بینانه تری نگاه کنیم تا اگر هم بنا بر منافعی خواستیم در مذاکره ای شرکت کنیم که در آن می دانیم هیچ اصلی از اصول مربوط به احترام متقابل رعایت نمی گردد با آمادگی ومهارت های لازم نتایجی را بدست آوریم که با اتکاء به آنها بتوانیم ادعا کنیم که در یک معامله و یا مسابقه برد-برد شرکت داشته ایم ازاین رو لازم است نکات زیر در رابطه با مواضعی که امریکا جدیدا اتخاذ نموده و هریک از آنها حاوی پیام های خاصی می باشد به موضوع مذاکره توجه بنماییم
الف- امریکا خاورمیانه را تنها برای خود می خواهد.
خاور میانه از دو منظر برای امریکا بسیار مهم می باشد اول به خاطر مسائل ژئو پلتیکی که این امکان را به آن می دهد که به عنوان پل بین غرب و شرق عمل نماید ودوم به خاطر وضعیت خاص اقتصادی که این اهمیت عمدتا از چهار عنصر مهم برای امریکا تشکیل می گردد اول مردمانی با هوش و سخت کوش ودر عین حال تابع و مطیع دوم منابع مادی سرشار،سوم بازاری گسترده و چهارم غیر پاسخگو بودن حکومت های آن که می توانند هر بلایی را که دلشان بخواهد سر منابع مادی و معنوی مملکت بیاورند وکسی هم جرات پرسیدن نداشته باشد تازه اگر هم کسی بپرسد جوابی به آن نمی دهند از این رو امریکا نمی تواند و یا نمی خواهد که قدرت دیگری در منطقه باشد و خود را شریک در منافع منطقه با امریکا بداند و یا با آگاهی از ترفندهای خاص دستگاه سیاسی امریکا بخواهد که منطقه را بر علیه منافع آن کشور بشوراند با این حساب امریکا نمی تواند ما را با استواری و استقامت برروی مواضعمان در مرکز تبادلات و تحولات خاورمیانه تحمل نماید و بر سر تقسیم آن و یا رهبری فکری منطقه بر علیه منافع خود با ما مذاکره نماید.
ب- امریکا و سیستم فکری آن حاکمیت بر مبنای ایدئولوژی را بر نمی تابد.
امریکا برای پیدا نمودن جای پا و اعمال اراده خویش که در تامین منافع کوتاه و بلندمدت آن شکل می گیرد و مفهومی می شود با نظام هایی دوستی و مراودت دارد که بازار مناسبی برای کالا ها و محصولات آن باشند و یا زمینه و بستر مناسبی را برای بهره مندی آن کشور از منابع اولیه اقتصادی خود فراهم آورند که این دو بدست نمی آید مگر آنکه فرهنگ مورد نظر و هماهنگ با این اهداف درآن جامعه نهادینه گردد (یا به نوعی مردم آنها درمقابل اهداف امریکا منفعل و بی تفاوت شوند) و این مهم در جوامعی که تابعیت محض از نظام فکری وعقدتی مبتنی بر نگرش الهی دارند میسر نمی گردد. زیرادر چنین نگرش هایی منابع و مردم ناموس خدا شمرده می شوند و انسان حق ندارد که در این امانت ها خیانت نماید ویا به خاطر تعهدات اخلاقی و احکام شرعی نمی تواند اجازه بدهدکه بهمراه محصولات امریکایی فرهنگ مبتنی بر مصرف گرایی آن هم وارد کشور شود.
ممکن است که دوستان خواننده بگویند که پس امریکا چین را چگونه بر می تابد که می باید به این دوستان این نکته را گوشزد نمود که چین امروز مسلح به خطرناکترین سلاح فعلی جهانی یعنی جمعیت در حد انفجار می باشد که هر گونه اخلال در نظم داخلی چین و برهم زدن اقتصاد آن منجر به هجوم ملخ وار قریب به دو میلیارد آدم بیکار به تمام دنیا خواهد شد و امریکا با درک این شرایط بسیارخطر ناک است که با چین کنار می آید و حتی ادعا های نظام چین در خصوص پیشرفت و توسعه را به صورت علنی تاییدمی نماید.(مسائلی چون تبت و حمایت از ناراضی های آنجا عمدتا خوراک داخلی برای چین وحکومت آن دارد ونباید گول آن را خورد قضیه هندهم از نوع همان موضوع چین است)هرچند که نبایداز پیشرفت هایی که این دو کشور پر جمعیت داشته اند غافل بود و آنها را به هیچ انگاشت اما مشخص است که با این پیشرفت ها نمی توان برنامه های بلندمدتی برای این حد از جمعیت داشت.
ج- تنازع فراگیر بین دارایان و فقرا در سطح جهان امریکا را برآن وا می دارد که کانون های مولد فکر برای محرومان جهانی را به نوعی منهدم و یا منفعل نماید.
واقعیت تقسیم جهان به کشور های فقیر و برخوردار غیر قابل کتمان است و نمی توان آثار شدید برآمده از نفوذ فقر تا بن استخوان کشور های فقیر را با بذل و بخشش از محل چپاول منابع انسانی ومادی و یا حتی راه انداختن بلوای دمکراسی و حتی بهار عرب خاموش نمود از این روست که امریکا با وقوف به غیر قابل مصالحه بودن اختلافات موجود در صدد به تاخیر انداختن شورش جهانی بر علیه فقر و فاقه می باشد و این کار را با سیاست چماق و هویج و از طریق منفعل و یا خاموش نمودن مراکز مولد فرایند اندیشیدن به خود و تفسیر شرایط حاکم بر جوامع عقب مانده دنبال می کند و جز به فروپاشی سیستم هایی که می تواننددرک فقر را تسریع بخشند رضایت نخواهد داد براین اساس آنچه که امروز اروپا را تهدید می نماید به نحوی که تمام کشور های متمول آن نمی توانند بردردهای کشور هایی چون یونان،ایتالیا و...راه در مانی بیابند آیینه درسی می باشد که امریکا با نگاه به آن می خواهد انتقال مشکل به داخل مرز های خودرا به تعویق بیاندازد مشکلاتی که نمود آن را در حرکت برای تسخیر وال استریت ذیذیم ولی چون غافل از بهره برداری از آن بر علیه امریکا و یا جهانی نمودن واقعیت فقر در امریکا بودیم نتوانستیم از آن بهره لازم را ببریم
با عنایت به این نشانه های روشن مشخص است که ما با امریکا نمی توانیم مذاکره مبتنی برعدالت و نگاه بالسویه به منافع داشته باشیم از سوی دیگر باید در نظر داشته باشیم که امریکا در همین اواخر اقداماتی را بکار گرفته که موید بازی های مختلف در تحت نام تحریم و یا به سر میز مذاکره کشاندن ایران صورت می گیردکه از اهم آنها می توان به لغو محرومیت هایی که از طریق الصاق نام تروریست به گروه های مخالف نظام شامل می گردید،ادامه شمولیت قانون محدودیت های برخورداری ایران از سیستم های داخلی امریکا که در زمان تسخیر لانه جاسوسی به تصویب رسیده بود،افزایش دامنه تحریم هایی تحت عنوان حقوق بشر و... که اگر به این مواردخوب توجه شود وبه آنها نوع برخوردی را که با سوریه و در آینده حزب الله خواهد شد اضافه نماییم نشانگر آن است که امریکا در نظر دارد که دامنه محدودیت های در نظر گرفته را برای ایران چنان گسترده نماید که اگر ایران خواست در خصوص موضوعی کوتاه بیاید و یا بنا بر شرایط محدویت های خودخوسته ای را بر روند فعالیت های خود حاکم گرداند تا بتواند از زیر تبلیغات جهانی مجامع و محافل تبلیغی وابسته به امریکا خارج شود محدودیت های دیگر اجازه پیدایش تغییر در وضعیت عمومی داخلی وخارجی را به ایران ندهد از این روست که می شود گفت واردشدن در موضوع مذاکره حتی اگر با خوشبینی و یا بالاتراز آن در جهت پیگیری ترفندهای خاصی باشد برای ما بسیار پر هزینه خواهد بود که قبل از فکرکردن و یا حتی تبلیغ آمادگی برای مذاکره باید به محاسبه هزینه ها اقدام نمود تا مبادا با دست خود شرایطی را بوجود آوریم که برون رفت از آن هزینه های بسیار هنگفتی را برما تحمیل نماید هرچند که می توان با مشغول نمودن امریکا به بازی مذاکره برای مذاکره فضا وموقعیت برون رفت از فضای تحمیلی ازطریق تحریم ها و مرعوب شدن برخی از مدیران و بعضی جریانات را ایجادنمود که امید است مسئولان ما با استفاده از حداکثر توان ومهارت سیاسی برای بدست آوردن آن فضا تلاش نمایند وموفق گردند.

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 287 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49

اگر در ارائه تصویری از شهر بیان بداریم که شهريكي از پديده هاي حاصل از اعمال تغییرات بشري در محيط زيست بهمنظور اسكان، تامين معيشت و داشتن روابط اجتماعي می باشدبرای پرداختن بهموضوع ساختار شهری و آنهم از نوع دانش بنیان آن در عمل با مجموعه ای از علوم نوین روبرو می شویم که برای محققساختن فرایند  واکاوی عالمانه در موضوع ساختاری شهرمی باید تا حدودی با آن دانش ها آشنایی داشته باشیم تا بلکه از طریق این آشناییبتوانیم در ارائه تصویری شفاف از شهر موفق عمل نماییم و یا در جایی که می خواهیممقایسه ای بین ساختار مدنی حاکم بر زندگی خودمان با چیزی که ایده ال انسان و توصیهشده در دستورات دینی می باشد دست بکاری بزنیم و یا محصولی مطالعاتی بیرون دهیم ازاین سرمایه مهم استفاده لازم را بکنیم.

در چرایی نیاز به این نکته که چرا بایدساختارشهریمبتنی بر بنیان های پا گرفته از ره یافت های دانش پژوهانه باشد حرف هایفراوانی  را می توان مطرح ساخت اما مطلبی که سهم قابل ملاحظه ای در دست یابی به پاسخ مناسب دربرابر سئوال فوق الذکر در اختیاردارد این است که اساسا محصولات برآمده از چالش هایعلمی بدلیل همراه داشتن پکیجی ترکیبی ازمشاهده ،ساختن فرضیه مناسب،بکار گیری آزمونوخطا های مکرر و در نهایت دست یابی به محصولاتی که قابل تجزیه وتحلیل بوده و از قدرتتاثیر گذاری بیشتری بر زندگی انسان برخوردارند که  همین قدرت و صلابت از تکیه گاههای قوی ولازم در ادامه راه انسان برای دست یابی به توسعه و تمدن متعالی محسوب میگردند.

پس باتمرکز در آنچه که تا بدینجا گفته آمد ضرورتتوجه به این نکته را برای ما الزامی می کند که برای دست یابی به توسعه و تمدن متعالی،انسان نیاز به این دارد که اولا بپذیرد که شهرمی باید ازیک ساختار منسجم برآمدهاز مطالعات و تحقیقات دانش محور برخوردار باشدزیرا جایی که در تعریف ساختار عنوانمی داریم که ساختار عبارت از در کنار هم قرار دادن اجزا مرتبط باهم برای ایجاد یکموجودیت کامل و مستقل که بتواند وظایفی را بر عهده بگیرد و پاسخگو در مقابل اعمالخود باشد در عمل اعتقاد به این مفهوم داریم که نمی توانیم برای پیدایش اینموجودیت مستقل منتظر تصادف باشیم تا بلکه با در کنار هم قرار گرفتن احتمالی عناصریکه همدیگررا تکمیل می کنند شهری بوجود آید که بتواند برای عناصر و اعضاء خود محیطیرا ایجاد کند که با قرار گرفتن در آن بتوانند ضمن دست یابی به نیاز مندی های خودبرای برطرف نمودن کمبود هایی که برای دیگران نیاز مندی خوانده می شوند اقدامات بابرنامه ای را به انجام برسانند ودر ثانی اطمینان به این می یابیم که باید برای درکنار هم قرار گرفتن عناصر مزبور خود دست بکار بشویم و با مشارکت در شناسایی و بررسیآرمان ها و آرزو هایی که افراد جامعه دارند و منطقی که بر مبنای آن نظام آفرینشاستوار گردیده است عناصر ساختاری را چنان در کنار هم قرار دهیم که از برآیند حضورومشارکت آنها در تولید فرصت و امکانات بیشترین دست آورد ها متوجه انسان و زندگی اوشود.

پس در اساس این شهر نیست که انسان را دردرون خودمی پذیرد بلکه این انسان است که شهر را می سازد  وبرای آن ساختاری محکم وروش مند بنیاد مینهد که می تواند برآورنده انتظارات و آرزوهای او باشد و آنجا که فردی احساس می کندجایی که به نام شهر مامن وماوای او گردیده و او عضویت آن را پذیرفته تا در آن آرامگیرد و با استفاده از این آرامش که برآمده از صرف هزینه برای تامین و توسعه امنیتاست امور فردی و گروهی خود را به سامان گرداند و نمی تواند به هیچ یک از آنها دستبیابد و یا به آرامشی که نیاز ذاتی انسان برای هماهنگ نمودن خود با محیط پیراموناست دست پیدا کند باید به خود باز گردد و در پی این باشد که آیا

1- انتظارات و آرزوهای او با انتظارات و آرزو هاییکه شهر بر مبنای آنها و در زمان حضور و فعالیت نسل های گذشته بنیاد گرفته استهماهنگی دارد ؟

2- برای تغییر در آنچه که او آنها رادر مغایرت با حرکت شهر و آرمان ها و اهدافخلقت می بیند و یا وجود آنها را مانعی برای دست یابی به آرامش می داند اقدامینموده است و یا اساسا راه اقدامی برای این کار وجود دارد؟

 واز اینجاست که عنوان می شود که دست یابی به پاسخی برای دو سئوال فوق می تواند ازمن شهروند پرسشگر نیروی متعهدی ایجاد کند که می توانم برای شهر خودم و تبین و توسعه حقوق مترتب بر انسان هایی دیگری که چون منفکر می کنند موثر و اقع شوم.

 اما بی پاسخ ماندن این دو سئوال می تواند مرا به انسانمنفعل و یا پر خاشگری تبدیل کندکه آسیب حاصل از آنها می تواند برای شهر بسیار مهلکو هزینه زا باشد زیرا فردی که نتواند شهر را محیط امنی برای خود تصور نماید و یانتواند در درون مجموعه ساختار های شهر جایگاه وموقعیتی برای حضور و مشارکت بیابددر عمل عنصری می شود که در سر راه فعالیت قرار می گیرد به نحوی که هر کسی برای از سر راه خودبرداشتن و یا بکنار زدن او تی پایی به اوخواهدنواخت و او هم در برابر این عملواکنش هایی را نشان خواهد داد که محصول عمل و عکس العمل همانا به هدر رفتن زمان وامکانات ومغفول ماندن وظایف ورسالت خواهد بود.

اما پاسخ دادن به این دو سئوال هم چندان ساده نخواهدبود و یا به قولی یافتنپاسخ برای این دو سئوال که همیشه برای اندیشه وران در طول تاریخ انسان زاینده دغدغه بوده بهآن سادگی نیست که فرد بتواند شب بخوابد و صبح چون از خواب بیدار شد خود را شهروندیبیابد که قادر به تفسیر و تاویل انتظارات و آرزو های خود و شناسایی و بررسی ظرفیتهای شهر برای پاسخ گویی به آنها باشد و چون زبان به سخن باز نمود سخنانش چنان واضحو شفاف باشد که شهر با دست و دلبازی تمام خواسته های او را در برابرش آماده سازدواز اینجاست که ضرورت بنیاد گذاردن تفکری دانش بنیان برای یافتن پاسخ به دو سئوالفوق احساس می گردد و هرکسی به نسبت توان خود در این وادی پای می گذارد ونقش برعهده می گیرد تا از مجموع تلاش ها شهری ایجاد شود که ساختارش بر مبنای برطرف نمودنکمبود های نسل حاضر ونیاز مندی نسل های آینده استوار گردیده باشد و شهروندی تربیتومهارت می یابدتا بتواند در همکاری با ساختار های شهرونقش پذیری در به اجراءگذاردن وظایفی که اجزاء ساختاربرعهده دارند می کوشد که برای برطرف نمودن کمبودهایی که او را آزار می دهد و نیاز مندی هایی که برای باقی ماندگان از او مشکلایجاد خواهد کرد اقدامات متعهدانه ومسئولانه ای را به انجام برساند.

با عنایت به مسائل مطرح شده در فوق برای من و شمایی که خود را شهروند کشوری بهنام ایران می دانیم و در موقعیت مستقل سیاسی در درون کشور زنجانی نام گرفته ایمپاسخ دادن به دو سئوال فوق چنان سخت و ومهم می باشد که سهل انگاری در برابر آنخیانت و موجب ضمان  وبی توجهی و پشت گوشاندازی گناهی نابخشودنی محسوب می گردد و از این روست که نگارنده معتقد است که ازمهمترین وظایف من انسان مسلمان آن است که به این دو سئوال اساسی پاسخ بگویم هرچندکه اقدام برای یافتن پاسخ بسیارسخت،زمانبر و طاقت فرسا باشد.

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 782 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49