آیا امکان مذاکرات مبتنی بر احترام متقابل با امریکا وجود دارد؟

ساخت وبلاگ
با انتخاب مجدد اوباما برای ریاست جمهوری امریکا بنگاه های خبر پراکنی جهانی به همراه برخی از مسئولان داخلی این خبر منتشره از سوی محافلی از امریکا را در بوق و کرنا گذاشته اند که به زودی بین ایران و امریکا در خصوص اختلافات فی مابین مذاکراتی انجام خواهد گرفت ویا به تبعیت از برخی مراکز تصمیم گیری امزیکایی این باور را عمومی می کنند که گویی امکان مذاکرات همه جانبه بین ایران و امریکا با محوریت مذاکره برسر مسائل هسته ای فراهم آمده و یا به در خواست های مختلف امریکا برای مذاکره دوجانبه و رویاروی از سوی ایران هم چراغ سبز هایی نشان داده شده است این مطالب در زمانی مطرح می شود که هنوز از سوی دستگاه دیپلماسی ایران و مسئولان ارشد موضع تاییدکننده ای اتخاذ نشده و همگان براین اعتقادندکه موضوع ارتباط امریکا و ایران از حالت یک موضوع داخلی محض که بتوان با مبانی علم سیاست با آن برخورد نمود (بدلیل معامله ای که امریکا در برهه های مختلف با ما داشته وتضضیعی که در حق ما صورت داده) خارج می باشد واز این رو باید از سوی مقام رهبری حکم حکومتی در این خصوص صادر گردد تا با مشروعیت یافتن موضوع مذاکرات طرفین بتوانند محور و گستره مذاکرات را معیین و زمان برای آن را مشخص نمایند.
اما اگر از این کلیات بگذریم و بخواهیم به واقعیت های تاریخی و سیاسی تحت عنوان امریکا و ایران و ضرورت های داشتن ارتباط در حوزه های مختلف (مخصوصا سیاسی و اقتصادی) بین آنها بپردازیم باید به این سئوال اساسی پاسخ دهیم که آیا طرفین در این موضوع علاقه مند به داشتن ارتباط توام با احترام متقابل می باشند و یا با عنایت به عبرتی که می توان از تاریخ گرفت باز امریکا دنبال آن است که خوی جهانخوارگی خود را که امروز در اقصی نقاط جهان و حتی در مواجه با قدرت های بزرگ اعمال می نماید در ارتباط با ما دنبال نماید و تحکم بخشد؟
در پاسخ به این سئوال یک جواب بسیار روشن وجود دارد و آن این است که امکان داشتن ارتباط و یا حتی برقراری نشست برای مذاکره بر محوریت احترام متقابل نه تنها برای ما بلکه حتی برای قدرت هایی چون چین و ...که هم اکنون خود را دومین قدرت برتر اقتصادی و ثروت مندترین کشور پس از امریکا می داند وجود ندارد و این نه ناشی از اتخاذ سیاست های خاص ازسوی امریکا بلکه ناشی از ذات امریکا و شیوه نگاهیست که این کشور نسبت به سایر کشور های جهان دارد ویا به عبارتی از آنجا که امریکا برای در حرکت نگه داشتن چرخ های اقتصادی خود با کمترین هزینه و بیشترین دست آورد چشم به داشتن اختیار برداشت از منابع مادی و معنوی تمام دنیا دارد ودنبال آن می گردد که این اجازه و اختیار را به هر نحو که شده بدست آورد تا ازاین طریق بتواند سمت حرکت ثروت جهانی به سوی خود را سامان دهی نماید و یا به عبارتی همه فهم امریکا از حسن ارتباط با دیگران دراین نکته نهفته است که تمام دنیا کار بکنند و امریکا محصول مادی شده آن را به نام خود بکند چنین پنداشتی مشخص است که این امکان را به دیگران نمی دهد که بتوانند برای ترسیم مرز های عقیدتی که در آن منابع امانت های خداوندی شمرده می شوند و باید برای ازبین بردن استضعاف بکار گرفته شوند اتخاذموضع بکنند و بر مبنای آن پای میز مذاکره نشسته و از مواضع و منافع خود دفاع نمایند.
پس در ظاهر امر و بنا بر یک حکم بدیهی که نمی شود با عنصری تمامیت خواه که برای بدست آوردن خواسته هایش بر صغیر و کبیر رحم نمی کند پای میز مذاکره نشست و امیدوار به دست یابی به نتیجه عادلانه بود از ابتدا معلوم است که مذاکره نتیجه ای در بر نخواهد داشت مگر آنکه ما بخواهیم از مواضع خود که مبتی بر منافع کوتاه و بلند مدت تمام محرومین جهان و فلسفه خلقت است کوتاه بیاییم و یا به نوعی اصول خود را کنار بگذاریم و بر مبنای منطقی بر پای میز مذاکره حاضر شویم که موضوع ونتیجه آن را امریکا تعیین می کند.
اما از آنجا که در جهان امروز بودن بدون ارتباط با کشور های دیگر تقریبا ناممکن است وما هم به عنوان یک عضو از جامعه جهانی می باید تعهداتی را برعهده بگیریم و از سوی دیگر رسالت هایی در جهت ترویج اندیشه دینی داریم که امکان آن تنها در محیطی آمیخته به رفتارهای مسالمت جویانه میسر می باشد به اجبارباید برای داشتن ارتباط با امریکا تن به مذاکره و صحبت با آن بدهیم (همانگونه که در صدر اسلام پیامبر گرامی اسلام(ص) مذاکره و صلح با قریش و یا حتی مذاکره با قدرت های بزرگ آن زمان را مشروع دانسته و حکم به انجام آن دادند ) باید با تاسی به آنالیز دقیق ویژگی های زمانی و توجه دقیق به رفتار هایی که امریکا دارد واهدافی که از طریق این رفتار ها دنبال می نماید به مذاکره از منظر واقع بینانه تری نگاه کنیم تا اگر هم بنا بر منافعی خواستیم در مذاکره ای شرکت کنیم که در آن می دانیم هیچ اصلی از اصول مربوط به احترام متقابل رعایت نمی گردد با آمادگی ومهارت های لازم نتایجی را بدست آوریم که با اتکاء به آنها بتوانیم ادعا کنیم که در یک معامله و یا مسابقه برد-برد شرکت داشته ایم ازاین رو لازم است نکات زیر در رابطه با مواضعی که امریکا جدیدا اتخاذ نموده و هریک از آنها حاوی پیام های خاصی می باشد به موضوع مذاکره توجه بنماییم
الف- امریکا خاورمیانه را تنها برای خود می خواهد.
خاور میانه از دو منظر برای امریکا بسیار مهم می باشد اول به خاطر مسائل ژئو پلتیکی که این امکان را به آن می دهد که به عنوان پل بین غرب و شرق عمل نماید ودوم به خاطر وضعیت خاص اقتصادی که این اهمیت عمدتا از چهار عنصر مهم برای امریکا تشکیل می گردد اول مردمانی با هوش و سخت کوش ودر عین حال تابع و مطیع دوم منابع مادی سرشار،سوم بازاری گسترده و چهارم غیر پاسخگو بودن حکومت های آن که می توانند هر بلایی را که دلشان بخواهد سر منابع مادی و معنوی مملکت بیاورند وکسی هم جرات پرسیدن نداشته باشد تازه اگر هم کسی بپرسد جوابی به آن نمی دهند از این رو امریکا نمی تواند و یا نمی خواهد که قدرت دیگری در منطقه باشد و خود را شریک در منافع منطقه با امریکا بداند و یا با آگاهی از ترفندهای خاص دستگاه سیاسی امریکا بخواهد که منطقه را بر علیه منافع آن کشور بشوراند با این حساب امریکا نمی تواند ما را با استواری و استقامت برروی مواضعمان در مرکز تبادلات و تحولات خاورمیانه تحمل نماید و بر سر تقسیم آن و یا رهبری فکری منطقه بر علیه منافع خود با ما مذاکره نماید.
ب- امریکا و سیستم فکری آن حاکمیت بر مبنای ایدئولوژی را بر نمی تابد.
امریکا برای پیدا نمودن جای پا و اعمال اراده خویش که در تامین منافع کوتاه و بلندمدت آن شکل می گیرد و مفهومی می شود با نظام هایی دوستی و مراودت دارد که بازار مناسبی برای کالا ها و محصولات آن باشند و یا زمینه و بستر مناسبی را برای بهره مندی آن کشور از منابع اولیه اقتصادی خود فراهم آورند که این دو بدست نمی آید مگر آنکه فرهنگ مورد نظر و هماهنگ با این اهداف درآن جامعه نهادینه گردد (یا به نوعی مردم آنها درمقابل اهداف امریکا منفعل و بی تفاوت شوند) و این مهم در جوامعی که تابعیت محض از نظام فکری وعقدتی مبتنی بر نگرش الهی دارند میسر نمی گردد. زیرادر چنین نگرش هایی منابع و مردم ناموس خدا شمرده می شوند و انسان حق ندارد که در این امانت ها خیانت نماید ویا به خاطر تعهدات اخلاقی و احکام شرعی نمی تواند اجازه بدهدکه بهمراه محصولات امریکایی فرهنگ مبتنی بر مصرف گرایی آن هم وارد کشور شود.
ممکن است که دوستان خواننده بگویند که پس امریکا چین را چگونه بر می تابد که می باید به این دوستان این نکته را گوشزد نمود که چین امروز مسلح به خطرناکترین سلاح فعلی جهانی یعنی جمعیت در حد انفجار می باشد که هر گونه اخلال در نظم داخلی چین و برهم زدن اقتصاد آن منجر به هجوم ملخ وار قریب به دو میلیارد آدم بیکار به تمام دنیا خواهد شد و امریکا با درک این شرایط بسیارخطر ناک است که با چین کنار می آید و حتی ادعا های نظام چین در خصوص پیشرفت و توسعه را به صورت علنی تاییدمی نماید.(مسائلی چون تبت و حمایت از ناراضی های آنجا عمدتا خوراک داخلی برای چین وحکومت آن دارد ونباید گول آن را خورد قضیه هندهم از نوع همان موضوع چین است)هرچند که نبایداز پیشرفت هایی که این دو کشور پر جمعیت داشته اند غافل بود و آنها را به هیچ انگاشت اما مشخص است که با این پیشرفت ها نمی توان برنامه های بلندمدتی برای این حد از جمعیت داشت.
ج- تنازع فراگیر بین دارایان و فقرا در سطح جهان امریکا را برآن وا می دارد که کانون های مولد فکر برای محرومان جهانی را به نوعی منهدم و یا منفعل نماید.
واقعیت تقسیم جهان به کشور های فقیر و برخوردار غیر قابل کتمان است و نمی توان آثار شدید برآمده از نفوذ فقر تا بن استخوان کشور های فقیر را با بذل و بخشش از محل چپاول منابع انسانی ومادی و یا حتی راه انداختن بلوای دمکراسی و حتی بهار عرب خاموش نمود از این روست که امریکا با وقوف به غیر قابل مصالحه بودن اختلافات موجود در صدد به تاخیر انداختن شورش جهانی بر علیه فقر و فاقه می باشد و این کار را با سیاست چماق و هویج و از طریق منفعل و یا خاموش نمودن مراکز مولد فرایند اندیشیدن به خود و تفسیر شرایط حاکم بر جوامع عقب مانده دنبال می کند و جز به فروپاشی سیستم هایی که می تواننددرک فقر را تسریع بخشند رضایت نخواهد داد براین اساس آنچه که امروز اروپا را تهدید می نماید به نحوی که تمام کشور های متمول آن نمی توانند بردردهای کشور هایی چون یونان،ایتالیا و...راه در مانی بیابند آیینه درسی می باشد که امریکا با نگاه به آن می خواهد انتقال مشکل به داخل مرز های خودرا به تعویق بیاندازد مشکلاتی که نمود آن را در حرکت برای تسخیر وال استریت ذیذیم ولی چون غافل از بهره برداری از آن بر علیه امریکا و یا جهانی نمودن واقعیت فقر در امریکا بودیم نتوانستیم از آن بهره لازم را ببریم
با عنایت به این نشانه های روشن مشخص است که ما با امریکا نمی توانیم مذاکره مبتنی برعدالت و نگاه بالسویه به منافع داشته باشیم از سوی دیگر باید در نظر داشته باشیم که امریکا در همین اواخر اقداماتی را بکار گرفته که موید بازی های مختلف در تحت نام تحریم و یا به سر میز مذاکره کشاندن ایران صورت می گیردکه از اهم آنها می توان به لغو محرومیت هایی که از طریق الصاق نام تروریست به گروه های مخالف نظام شامل می گردید،ادامه شمولیت قانون محدودیت های برخورداری ایران از سیستم های داخلی امریکا که در زمان تسخیر لانه جاسوسی به تصویب رسیده بود،افزایش دامنه تحریم هایی تحت عنوان حقوق بشر و... که اگر به این مواردخوب توجه شود وبه آنها نوع برخوردی را که با سوریه و در آینده حزب الله خواهد شد اضافه نماییم نشانگر آن است که امریکا در نظر دارد که دامنه محدودیت های در نظر گرفته را برای ایران چنان گسترده نماید که اگر ایران خواست در خصوص موضوعی کوتاه بیاید و یا بنا بر شرایط محدویت های خودخوسته ای را بر روند فعالیت های خود حاکم گرداند تا بتواند از زیر تبلیغات جهانی مجامع و محافل تبلیغی وابسته به امریکا خارج شود محدودیت های دیگر اجازه پیدایش تغییر در وضعیت عمومی داخلی وخارجی را به ایران ندهد از این روست که می شود گفت واردشدن در موضوع مذاکره حتی اگر با خوشبینی و یا بالاتراز آن در جهت پیگیری ترفندهای خاصی باشد برای ما بسیار پر هزینه خواهد بود که قبل از فکرکردن و یا حتی تبلیغ آمادگی برای مذاکره باید به محاسبه هزینه ها اقدام نمود تا مبادا با دست خود شرایطی را بوجود آوریم که برون رفت از آن هزینه های بسیار هنگفتی را برما تحمیل نماید هرچند که می توان با مشغول نمودن امریکا به بازی مذاکره برای مذاکره فضا وموقعیت برون رفت از فضای تحمیلی ازطریق تحریم ها و مرعوب شدن برخی از مدیران و بعضی جریانات را ایجادنمود که امید است مسئولان ما با استفاده از حداکثر توان ومهارت سیاسی برای بدست آوردن آن فضا تلاش نمایند وموفق گردند.

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 291 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49