خورشید عشق تو هنوز سوزد مراسر تا به پا

ساخت وبلاگ

امروز که داشتم مسیر خانه تا محل کار را طی طریق می کردم چشمم به ناگاه به طاق های سیاه پوشی افتاد که هر سال عاشقان سید و سالار شهیدان کرببلا و یا بنا به روایتی تمام طول تاریخ بشریت بر پا می دارند وبه ناگاه آتش عشقی که به خاطر انباشته شدن تمایلات مادی و افزون شدن اثر گذاری وابستگی به موجودیت ها وموقعیت های گول زننده تا حدودی کم فروغ شده بود در تن وجانم گداختن گرفت ومرا به یاد این بیت از یک شعر پر سوز انداخت که
خورشید عشق تو هنوز سوزد مرا سر تا به پا            در کوره راه زندگی روشن کند راه مرا
براستی چرا من انسان که همیشه به پیروی از الگو ها ی ارزشی برای یافتن راه و رهروی در آن نیاز مندم این چنین اسیر غفلت می گردم به نحوی که پس از یک سال سپری شدن از روز های پرسوز دهه اول محرم وآنهم با دیدن طاق های سیاه پوش شده یادم می آید که مسلمانم و امامی به بزرگی و عظمت حسین(ع) دارم که می تواند مرا در گذر از تمام فراز های تعیین کننده و هویت بخش کمک کننده و یاریگر باشد.
این غفلت ناشی از چیست ؟آیا ناشی از این نیست که من وما به راحتی و خور و خواب مستولی بر خود عادت نموده ایم ویادمان رفته که باید با قرار گرفتن در متن یک جریان پر شتاب و هدفمند نقش هایی را در به اجرا در آوردن نمایش مطلوب زندگی بر عهده بگیریم و یا وظایفی را در تحقق اهداف متعالی خلقت به انجام برسانیم تا حداقل از زیان کاران نباشیم.
مطمئنا ناشی از این است و گرنه کسی که در یک جامعه اسلامی بدنیا آمده باشد و از همان روز های نخستین زندگی گوشش را با نام و یاد پیامبر(ص) و خدا و ائمه(س) آشنا نموده باشند و در ادامه راه اسم خود و یا دیگر اقوام و دوستان خود را هماوا با نام این بزرگواران دیده باشد آیا ممکن است که به روز من وما افتاده باشد من ومایی که حسین(ع) را تنها با دیدن طاق سیاه پوش به یاد می آوریم نام خدا وپیامبر(ص) وامام(ع) برحقش را با شنیدن صدای اذان از خاطره خود می گذرانیم و باز چون موقع اذان سپری شد و دهده محرم گذر نمود باز روز از نو وروزی از نو ودوباره آدمی می شویم که گویی کسی این انذار را به ما نداده که مسلمان هستی و باید به وظایف و تکالیف عقیدتی خودت در دفاع از حق و تخاصم بر باطل به عمل نمایی و یا حداقل با دور نگه داشتن خود از باطل و شعله ور نگه داشتن عشق به حق زیانکاریت را به حداقل برسانی.
براستی آیا تا به حال از خودتان پرسیده اید که اگر امام حسین (ع)در کربلا به فریاد برآمد که اگر دین جدم محمد(ص) جز با کشته شدن من باقی نمی ماند پس ای شمشیر ها در یابید مرا این فریاد از برای چه بود و یا حاوی چه پیامی بود ویا آیا شده که به این اندیشه بپردازید که مگرممکن است دینی با کشته شدن بهترین و بزرگترین منادیش احیاء گردد ودوام یابد و یا این چگونه مرگی می باشد که باعث احیای ارواح و اموات دیگری می شود؟
در پاسخ به این سه سئوال اساسی باید بگویم که آری امام مسلم ما در کربلا اگر به فریاد برمی آید و شمشر های آخته خصم را به سوی خود فرا می خواند از برای آن است که بگوید برای ابتیاع بهترین و بالاترین چیز ها باید ارزشمندترین دارایی ها را تقدیم نمود ویا این مرگ نیست که بخواهی ازطریق آن راهی را روشن و گمراهان طالب فضیلت را به سوی آن فرابخوانی بلکه این مرگ همانا مصداق موقعیت شمعیست که می سوزد و راه را روشن می نماید تا مبادا کسی با توجیه نبود روشنایی خود را بی تکلیف ویا ناموظف در پیمودن راه بداند و بدلیل عمل نکردن به وظیفه و یا گردن ننهادن به قانون روشن خلقت متضرر شود ودر نهایت اینکه این نوع از مرگ که در نزد مشتاقان به رهایی شهادت نام می گیرد تزریق خون واندام های حیاتی به کالبد فرد و جامعه می باشد که با این کار شهید همراه آنان زنده می ماند و زندگی می کند و شاهد شکوفایی استعداد و توان آنها می گردد.
حال اگر به مفاهیم عرضه شده در فوق توجه نماییم و بگوییم که اگر امام حسین(ع) با تمام آگاهی جان عزیزش را فدیه دوام و بقای اسلام نمود پس من ومای شیعه آن امام همام چرا از بذل وقت و گذاردن انرژی برای تقوینت دین خود داری می کنیم و یا اگر باور داریم که این دین آن مقدار گرانقدر ووزین است که بزرگترین منادیش برای بقای آن جانش را تقدیم می کند چرا من وشما که با داشتن الگو های روشنی چون حادثه کربلا وظیفه و تکلیف خودرا دقیقا روشن یافته ایم نمی خواهیم ونمی توانیم با عمل به اصول آن به دیگران بگوییم که ما پرورده امامی هستیم که راه را با صراحت به ما نشان داده و در نهایت اگر باور نموده ایم که شهید با حلول به جان هواداران و پیروانش با آنها و در تن و جان آنان به زندگی ادامه می دهد به خود اجازه می دهیم که با بهمراه داشتن شهیدی چون حسین(ع)باز سکون و سکوت را بر خود مستولی سازیم و برای دفاع از حق رمل و اسطرلاب بیاندازیم
براستی آیا برای من ومایی که تکلیفمان تبدیل تهدیدبه فرصت است ویا وظیفه مان رعایت حرمت امکانات و فرصت هاست تا با رسیدن به تعالی با بیشترین سرعت و با کمترین هزینه بدانیم و یاد بدهیم که رسالت انسان در راستای اهداف خلقت چیست اساسا به این موضوع اندیشیده ایم که با چه تهدیداتی روبرو هستیم و یا در پی آن بوده ایم که بدانیم که کدام نیت باعث اتلاف در فرصت و کدام رفتار باعث انهدام در منابع وامکانات می شود؟
در پاسخ به این چند سئوال مهم وحیاتی باید گفت که من در معرض تهدیدغفلت از انسان بودن و انسانی زندگی کردن هستم ویا به عبارتی همیشه مستعد گرفتاری به این بلا هستم که برای نجات دادن خودم از محرومیت وفقر پا روی حق دیگران بگذارم و یا با تقویت حس برتری جویی درونیم آنهم با سوء استفاده از قدرت با پا گذاشتن روی شانه و سر دیگران خود را به کسانی بنمایانم که براحتی و برای دست یابی به چرب و شیرین دنیا وبا ادبیاتی آمیخته به تملق وچاپلوسی مرا مستحق این بالا رفتن می دانند و این خصیصه بسیار بدی می باشد که از طریق آن من حرمت فرصت ها و امکانات را رعایت نمی نمایم ویا با فراموش نمودن این واقعیت که برای در اختیار داشتن امانت قدرت نه به خود سازی پرداخته ام ونه توان مهار نفس اماره را در اختیار گرفته ام ونه رهیافت های مورد نیاز علمی و تجربی را به اندوخته های خود افزوده ام خود را کاندیدای مقامی ساخته ام که اندک اشاره اش باعث افتادن آتش در خرمن استعداد ها و ظرفیت های فردی و اجتماعی می گردد وچون آن را به حیلی و لطایفی به چنگ آورده ام با فراموش نمودن این نکته که نامم هم نامی با ائمه دارد وذکرم مشابهت هایی با اذکار آنان دارد و در نهایت اینکه به عنوان شیعه و پیرو آنان بخش هایی از آن شهیدان را همراه خود دارم به یزیدی تبدیل می شوم که برای در جایگاه قدرت ماندن حسینیان فراوانی را به مسلخ می برم
دوستان حتما خواهندگفت که این گرفتاری می باشد که فقط فعالان در عرصه سیاست را گرفتارمی سازد پس می توان با دوری ازاین عرصه خود را بری از تهدید غیرانسانی زیستن و بی حرمت نمودن امانت ها نمود ومن می گویم دوستان این تهدیداتی است که همه انسان ها را در هرمقام و منزلتی گرفتار می سازد و فرقی نمی کند که در وادی به جا آوردن وظیفه و یا عمل نمودن به تکلیف سیاست مدار باشی و یا فرهنگی ،بازاری باشی و یا پزشک،زن باشی و یا مرد و... بلکه وابسته است به این که نام انسان یافته باشی و لباسی که به تونام آدمی اطلاق می نماید به تن نموده باشی باید در چنین حالتی مواظب قدرت یابی خصیصه توفق یابی به دیگران و بهره برداری از آن در بالا نشینی و برخورداری غیر کارکردی از منابع و فرصت ها باشی زیرا که اگر چنین مراقبتی از خود بکار نگیری در هر جایی باشی ودر هر موقعیتی قرار بگیری به ظالمی تبدیل می شوی که بزرگترین تخلف وگناهت باز کشی و یا دوباره شهید نمودن شهدایی است که بدلیل آنکه هواداری از آنان را قبول نموده ای آثاری از خود را در تو تزریق نموده اند ویا یزیدی می شوی که حکم به کشتن حسین درونت می دهی واین بدترین و بالاترین گناهان است و به نظر من اولین گام در کشتن حسین درون فراموش نمودن نام و یاد او وبه خاطر آوردن این نام و یاد تنها در دهه اول محرم است.
برای احیاء وتقویت حسین درونمان بیاید همیشه با انجام اعمالی که ما را از ظلم و ظالم بیزار می نمایاند به یاد حسین وشهدای کربلا باشیم.

فرهنگی ،اجتماعی...
ما را در سایت فرهنگی ،اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حسن اسدی frasoo بازدید : 379 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت: 15:49